پیشینه و مبانی نظری سلامت سازماني
سلامت سازماني
تاريخچه سلامت سازماني
اصطلاح " سلامت سازماني " نخستين بار در سال 1969 توسط مايلز در مطالعه جو سازماني مدارس به کار برده شد ( Tsui & Cheng , 1999 : 429 - 268 ؛.( Korkmaz , 2006 : 14 - 36 , 2007 : 22 - 54
از نظر مايلز ( 1969 ) سلامت سازماني به وضعي فراترازاثربخشي كوتاه مدت سازماني دلالت داشته و به مجموعه اي ازخصايص نسبتاًپردوام اشاره ميکندوعبارت است ازدوام وبقاي سازمان درمحيط خود ، سازگاري باآن وارتقاءوگسترش توانايي سازمان براي سازگاري بيشتر ( جاهد ، 1384 : 16 - 21 ) اين اصطلاح كه نخستين بار براي بيان جنبهي تداوم و بقاي سازمان مورد استفاده قرار گرفت ، بر اساس کار پارسونز ، بيلز و سيلز ( 1953 )، توسط هوي و تارتر ( 1997 ) و هوي و ميکسل ( 1991 ) به عنوان توانانيي سازگاري سازمان با محيط خود ، ايجاد هماهنگي ميان اعضاي سازمان و دستيابي به اهداف آن تعريف شد ( Ibid ).
سازمان سالم
سلامت ، درمقابل مفهوم بيماري ، به معني فقدان بيماري ونارسايي دريک ارگانيسم ( موجودزنده ) است . مفهوم عام ازکلمه سلامت درمواردي مانندبقاوسلامت نفس و نسل ، بقاوسلامت عقل وتفکر ، بقاوسلامت دين ، بقاوسلامت اجتماع ، بقاوسلامت محيط وجودقابليت وتوان فعاليت طبيعي براي تحقق اهداف طبيعي است . مرحله بعداز سلامت ، رشدوتکامل يعني به فعليت درآوردن قابليت ها ورسيدن به اهداف است . به عقيدةپارس ونزهمه نظامهاي اجتماعي براي بقا ، رشدوتوسعه خودبه حل چهارمشکل اساسي : انطباق ، دستيابي به هدف ، يکپارچگي ونهفتگي نيازمندند . براي داشتن جامعه ي سالم بايدسازمانهاي سالم ايجادكنيم ، سازمان سالم ، سازماني است که آفريننده باشدوبراي اخذاين ويژگي ، بايداز ويژگيهايي برخوردارباشدکه عبارتنداز : پذيرش دگرگوني وتحول ، گرامي داشت انديشههاي تازه ، پذيرش شکست بهعنوان جزيي ازکاميابي وبالأخره قدرداني از افراد .
سازماني سالم است که براي ادامه حيات خود قادر است به هدفها و مقاصد انساني خود دست يابد ، موانعي را که در دستيابي به هدفهايش با آن مواجه ميشود ، بشناسد و اين موانع را از پيش پاي خود بردارد و همچنين درباره خود و موقعيتي که در آن قرار گرفته است ، واقعبين باشد .
به عقيده ميليس سازمان سالم داراي ده ويژگي است که در ذيل به آن اشاره شده است :
تمرکز بر هدف
کفايت ارتباط
توزيع بهينه قدرت
کاربرد منابع
اتحاد و همبستگي
روحيه
نوآور بودن
خود مختاري
سازگاريبا محيط
کفايت حل مشکل است ( علاقهبند ، 1381 ).
يک سازمان سالم بايد داراي اثربخشي باشد . هري و بلانچارد ، اثربخشي را نتيجه همکاري علاقهمندانه ميدانند . از طرف ديگر هوي و ميسکل مانند چستر بارنارد ، اثربخشي ، کارايي و رضايت سازماني را به يکديگر مرتبط ميدانند ، به طوري که اثربخشي توصيف عملي در جهت نيل به يک هدف مشخص است .
آرگريس معتقد است که در يک سيستم اثربخش حل مشکلات با حداقل صرف انرژي صرف